معنی خود نمایی
فارسی به انگلیسی
Frippery
فرهنگ فارسی هوشیار
خود ستایی غرور.
قدرت نمایی
توی نمایی چمک نمایی نشان دادن زور و توانایی خود: سرداران قزلباش چون از قدرت نمایی و استبداد رای مهد علیا ناراضی بودند در کشتن وی همداستان شدند.
گندم نمایی
تظاهر بدانچه ندارند، ریا کاری دورویی: ترا بس باد از این گندم نمایی مرا زین دعوی سنگ آسیایی. (نظامی)
حل جدول
فارسی به عربی
فارسی به آلمانی
Parade (f), Prunk (m)
لغت نامه دهخدا
عیب نمایی. [ع َ / ع ِ ن ُ / ن ِ / ن َ] (حامص مرکب) نمایاندن عیب. نشان دادن عیب:
عیب نمایی مکن آیینه وار
تا نشوی از نفسی عیب دار.
نظامی.
صبح نمایی
صبح نمایی. [ص ُ ن ُ / ن ِ / ن َ] (حامص مرکب) روشنی نمایاندن. روشن کردن:
چون صبحدم عید کندنافه گشایی
بگشای سر خم که کند صبح نمایی.
خاقانی.
گندم نمایی
گندم نمایی. [گ َ دُ ن ُ / ن ِ / ن َ] (حامص مرکب) ریا. دورویی. ریاکاری:
تو را بس باد از این گندم نمایی
مرا زین دعوی سنگ آسیایی.
نظامی.
جوفروش است آن نگار سنگدل
با من او گندم نمایی میکند.
سعدی (طیبات).
رجوع به گندم نما شود.
خوش نمایی
خوش نمایی. [خوَش ْ / خُش ْ ن ُ / ن ِ / ن َ] (حامص مرکب) خوش منظری. حُسْن ُالْمَنظَر.
انگشت نمایی
انگشت نمایی. [اَ گ ُ ن َ / ن ِ / ن ُ] (حامص مرکب) شهرت کردگی درنیک نامی و یا بدنامی ولی در بدنامی بیشتر استعمال میکنند. (ناظم الاطباء). معروفیت. رسوایی:
عشق و درویشی و انگشت نمایی و ملامت
همه سهل است تحمل نکنم بار جدایی.
سعدی.
|| نمایش چیزی به انگشت. (ناظم الاطباء).
فرهنگ عمید
نشان دادن نیرو و توانایی خود،
معادل ابجد
721